چشم انداز برند
برند زی، چشماندازی منحصربهفرد از زیبایی ارائه میدهد که درعین بیدارسازی عزت نفس ذاتی افراد، به آنها میآموزد چگونه از زیبایی منحصربهفرد خود لذت ببرند.
هدف برند
برند زی، میخواهد به ممتازترین محصول ایرانی زیبایی تبدیل شود.
تو پری چهره اگر دست به آیینه بری
آنچنان شیفته گردی که گریبان بدری
با وجودت دو جهان بی خبر از خویشتنند
تو چنان واله خود کز دو جهان بی خبری
(فروغی بسطامی)
درباره برند
برند زی، در زمانی پا به عرصهی وجود میگذارد که زمانی تعیینکننده برای حیات برندهای داخلیست. برندهای ایرانی برای زندهماندن و زیستن در فضای اقتصادی امروز، لازم است با توان و قدرت هرچه بیشتر و با تلاش شبانهروزی، خود را به استانداردهای بینالمللی نزدیک کنند تا بتوانند پس از جذب مخاطبین امروزی خود در آینده نیز به نگاهداشت این گروه بپردازند.
آنچه امروز به آن نیاز داریم شاید جادو یا کیمیایی باشد که دانش آن تنها در اسطورههای گذشته قابل ردیابیست. برای برند جدید، داستانی تدوین شد که از معجزه و جادو سخن میگوید. ما این جادو را در گذشته پیدا کردیم و به شکلی مدرن به دنیای امروز آوردیم. در این راستا و با هماهنگی کامل با داستان اسطورهای که برای برند زی تدوین شد، نام زی برای برند انتخاب شد. زی به معنای زیستن، زندگی، جان و حیات است. این نام دستچینیست از درخت زندگی. در داستان برند فلسفهای آورده شده مبنی بر این که زیبایی یک روح یکپارچه در کائنات است. در هر موجود و جنبندهای میتوان زیبایی را در عمق خلقتش یافت. مانند بازتاب زیبای یک پری در آب و آینه.
زی برندی شفاف و صادق است، در راستای این ارزشهاست که تصمیم گرفتیم با الگوهای رایج فروش که از حروف و ظاهر غربی برای نمایش برندهای ایرانی استفاده میشود فاصله بگیریم و آنی باشیم که هستیم. ما به مخاطبین زی پیشنهاد میکنیم که خود را همانطور که هستند دوست داشته باشند، که همه همانگونه که هستند زیبایند. زی تصویر واقعی خود را در آب و آینه دوست دارد، پس خود را به عنوان یک برند ایرانی نشان میدهد و مطرح میکند.
ما امیدواریم این حرکت آغازی باشد برای ایجاد برندهایی که با سربلندی ایرانی هستند.
داستان برند زی، نشانگر تفکر و بینشی است که این برند بر آن بنا شده است.
آب و آیینه زیبایی درون را به ما نشان میدهند و زیبایی درونی تاثیری شگرف بر زیبایی بیرونی میگذارد. ما آیینهای به دست شما میدهیم و از شما میخواهیم زیبایی درون و بیرون خود را نظارهگر باشید.
ما باور داریم مخاطبین ما همه زیبا هستند. تنها زیبایی هریک از ما با دیگری متفاوت است.
در داستان ما فلسفهای بر مبنای زیبایی یک پارچهی کائنات وجود دارد. کافیست زیبایی خودت را باور کنی. باور کنی که زیبایی.
آنچه که به آن باور داشته باشی تبدیل به واقعیت زندگی تو خواهد شد. پس خودت را آنطور که میپسندی و میخواهی باور کن. زندگیت را آنطور که میخواهی بساز، خودت را آنطور که دوست داری ببین.
ما نیز با چنین باوری، و با عشق و تلاش شبانهروزی محصولات زی را برای شما آماده کردهایم و باور داریم میتوانیم بهترین برند آرایشی و بهداشتی در ایران باشیم.
داستان زی از معجزه سخن میگوید. ما این معجزه را در گذشته پیدا کردیم و به شکلی مدرن به دنیای امروز آوردیم. •«زی» به معنای زیستن، جان و حیات است. ما تصویر جاندارانی را که در داستان برند نقش آفریدهاند بر روی محصولاتمان استفاده کرده و نام آنها را «جان» گذاشتهایم.
پیام ما این است: با هربار استفاده از محصولات زی، به خاطر آورید همانطور که همهی جانداران و آفریدگان هریک به نوع خود زیبا هستند، ما نیز به عنوان جزئی از آفرینش بخشی از این زیبایی هستیم.
ما میتوانیم مانند اسب نیرومند و باشکوه، مانند ماهی تمیز و شفاف، مانند کبوتر لطیف و آزاد ، مانند آهو خوشبو و رها، و مانند طاووس زیبا و رنگین باشیم.
ما صفات جانها را با محصولات خود هماهنگ دیدیم و به این منظور از جانها برای انتقال مفاهیم: شفافیت، نرمی، بوی خوش، زیبایی، محافظت و قدرت بخشی استفاده کردهایم
برند آرایشی و بهداشتی «زی» زمانی پا به عرصهی وجود میگذارد که زمانی تعیین کننده برای حیات برندهای داخلیست. برندهای ایرانی برای جذب مخاطب امروزی و جایگاه یافتن در بازار ایران باید خود را به استانداردهای بین المللی نزدیک کنند.
زی برندی شفاف و صادق است. در راستای این ارزشها تصمیم گرفتیم از الگوهای رایج فروش که از حروف و ظاهر غربی برای نمایش برندهای برتر ایرانی استفاده میشود فاصله بگیریم و آنی باشیم که هستیم.
ما به مخاطبین زی پیشنهاد میکنیم که خود را همانطور که هستند دوست داشته باشند. چرا که همه در ذات خود زیبایند. پس چگونه خود به این رکن اساسی عمل نکنیم؟
زی تصویر واقعی خود را در آب و آینه دوست دارد. خود را به عنوان یک برند ایرانی معرفی میکند.
در این راستا از سرودههای شاعران ایرانی بهره گرفتهایم؛ سرودههایی نگاشته شده بر روی تمامی محصولات.
ما نشان «با سربلندی ایرانی» را برروی تمامی محصولاتمان استفاده کردهایم و امیدواریم این حرکت آغازی باشد برای ایجاد برندهایی که « با سربلندی»، «ایرانی» هستند


قصهی برند
روزی روزگاری در سرزمین پارس پادشاهی فرمانروایی میکرد که بهرام نام داشت. بهرام پادشاهی بود عادل و دادگر، با زیردستان به مهربانی و بخشش رفتار میکرد و خراج کمی از آنها میستاند. روزگار بر وفق مراد بود و زمین سبز و انبار غله سرشار از برکت. پادشاه قصهی ما اما بسیار غمگین و تنها بود. روزها پس از رسیدگی به امور مملکت، به کنار چشمهای که در مجاورت کاخ پادشاهیش بود میرفت و در افکار خود غرق میشد و با خود فکر میکرد با وجود این همه نعمت که خدایش ارزانی داشته، چرا اینقدر غمگین است.


یک شب که به عادت هرشب به کنار چشمه میرفت متوجه شد اسب زیبا و باوقاری در کنار چشمه مشغول به آب خوردن است. اسب با دیدن بهرام به سرعت دور شد و پشت بوتهها ناپدید شد. بهرام با تعجب فکر میکرد که این اسب از کجا آمده است که ناگهان از پشت همان بوتهها دختری زیبارو و سیهمو به سوی او آمد. بهرام، با یک نگاه یک دل نه صد دل عاشق او شد. دختر زیبا گفت، پادشاها نام من پری است.
بهرام که شیفتهی پری شده بود بدون نگرانی در کنار او نشست و آن دو تا سحرگاه با یکدیگر سخن گفتند، وقتی که نزدیک سحر شد، پری گفت من باید بروم. بهرام گفت چطور دوباره ببینمت؟ کجا زندگی میکنی؟


پری گفت با من بیا با هم به کنار چشمه رفتند و به آب مواج چشمه که در زیر نور ماه تکان … میخورد چشم دوختند. پری گفت: خوب به تصویر من در آب نگاه کن، هرجا مرا در شکل و قالب دیگری دیدی به انعکاس تصویر من در آب که بنگری مرا به همین شکل خواهی دید
بهرام که کمی از سخنان پری متعجب شده بود خواست از او بپرسد که معنی این کلمات چیست که ناگهان پری به شکل یک ماهی طلایی درآمد و به داخل آب چشمه پرید و شناکنان دور شد.
بهرام نمیتوانست چیزی را که با چشمانش دیده بود باور کند. ولی تنها دلیل خوشحالی او ماهی شده بود و در چشمه فرو رفته بود.


از فردا گماشتگان را فراخواند و از آنها خواست که ماهی طلایی داخل چشمه را پیدا کنند.
آنها هرچه بیشتر گشتند، کمتر یافتند و بهرام غمگینتر از همیشه دوباره تنها شد .یک روز که در ایوان کاخ تنها نشسته بود و به دوردستها خیره شده بود، کبوتری زیبا آمد و بدون ترس روی شانهی او نشست. بهرام کبوتر را گرفت و نوازش کرد، پرهای کبوتر نرم و لطیف بودند. فکر کرد برای او کمی آب بیاورد، کاسهای آب برای کبوتر آورد و ناگهان تصویر کبوتر در آب را دید که تصویر پری بود. بهرام نمیتوانست باور کند و کبوتر ناگهان شروع به حرف زدن کرد: پادشاها، من هر روز به شکل متفاوتی درمیآیم. در اینباره اختیاری ندارم و این شیوهی زندگی من است.
اگر دوست داشته باشید باز هم به دیدارتان خواهم آمد ولی هربار شکلی متفاوت خواهم داشت.
شما نمی توانید مرا اینجا نگه دارید ولی من با شکلی متفاوت دوباره به شما بازخواهم گشت. بهرام که از پیدا شدن پری سر از پا نمی شناخت، شرط پری را قبول کرد و دوباره تا صبح مشغول گفت و گو و راز و نیاز با پری شد تا این که سحرگاه فرارسید و کبوتر پر زد و رفت.


بهرام که دیگر دوری از پری را تاب نمیآورد، در هر گوشه به دنبال او میگشت، در کاخ زمزمه افتاده بود که پادشاه مجنون شده، گرچه که بهرام اهمیتی به این زمزمهها نمیداد. روزی برای این که فکرش را مشغول کند تصمیم گرفت به شکار برود. همینطور که به دنبال شکار میگشت آهو بچهی زیبا را در مقابل خود و در کنار چشمه دید که به او چشم دوخته بود، بهرام تیر و کمان را به سوی آهو بچه نشانه گرفته بود که ناگهان تصویر او را در چشمه دید و البته که تصویر پری بود. با شادی به سوی آهو رفت و او را در آغوش کشید.
آهو چنان بوی خوشی میداد که بهرام از این بوی خوش، انگار که مست شده باشد. در کنار آهو نشست و دوباره تا سحرگاه به صحبت و ملازمت مشغول شد.
قبل از طلوع آفتاب یک بار دیگر آهو با سرعت از بهرام دور شد و او را در دنیای جادویی و جدیدش تنها گذاشت.


بهرام که دیگر بدون پری قادر به ادامهی زندگی روزمرهی قبلی نبود، بیمار شد. از دورترین شهرهای پارس برای او هدیهها و داروها میفرستادند ولی تاثیری نداشت و بهرام روز به روز نحیفتر و بیمارتر میشد.
تا اینکه یک روز وزیر با یک طاووس بسیار زیبا نزد او آمد و گفت این تحفه را پیرمردی برای او آورده و ادعا کرده که اگر این طاووس را به پادشاه بدهید او شفا خواهد یافت.
بهرام با بیتوجهی از وزیر خواست که طاووس را در اطاق او رها کند و او را تنها بگذارد. پس از رفتن وزیر، بهرام نگاهی به طاووس که با وقار و زیبایی در اتاق او حرکت میکرد انداخت و ناگهان تصویر طاووس را در آینه دید و بله این طاووس همان پری بود.


بهرام به او گفت که دیگر طاقت دوری او را ندارد. پری گفت تنها یک راه وجود دارد و یکی از پرهای زیبایش را کند و به بهرام داد. گفت اگر این پر را همین امشب در چشمه بیاندازد، پری یک شب دیگر در قامت انسانیش در کنار او خواهد بود ولی این آخرین شب زندگی پری خواهد بود چرا که او نمیتواند و نباید دو بار به یک شکل درآید. درعین حال این آخرین دیدار آن دو خواهد بود و اگر بهرام پر طاووس را به آب نیاندازد دیگر هرگز پری را در هیچ قالبی نخواهد دید. پری به او گفت که تصمیم با اوست و ناگهان به شکل یک شانهبهسر درآمد و از پنجره قصر به بیرون پرواز کرد.


بهرام دوباره تنها ماند و اینبار با تصمیمی غیرممکن. از سویی طاقت دوری از پری را نداشت و از سویی چنان او را دوست میداشت که قادر به صدمه زدن به او نبود.
آن شب بهرام، پر طاووس را با خود برداشت و به کنار چشمه رفت، آنجا آتشی برای خود روشن کرد و در نور لرزان آتش به پر زیبای طاووس چشم دوخت. با خود فکر کرد شاید پر را به آب بیاندازد و یک شب درکنار پری باشد و سپس خود را نیز به همراه پری به آب بیاندازد و این زندگی تنها و غمگین را وداع بگوید.
از سویی هرگز کوچکترین صدمه و ملالی را برای پری نمیخواست.
با خود فکر کرد، پر طاووس را آتش خواهم زد که هرگز کسی توان صدمه زدن به پری را نداشته باشد و سپس خود را در چشمه غرق خواهم کرد. با این افکار قصد کرد تا پر طاووس را به آتش بیاندازد که ناگهان پرندهی عظیمی از داخل آتش برخاست.
این پرنده، سیمرغ بود و به بهرام گفت دست نگهدار، از آنجا که تو زندگی پری را به زندگی خودت ترجیح دادهای و حقیقتا و با تمام وجود او را دوست داشتهای، من تصمیم گرفتهام به تو کمک کنم. پر طاووس را با یک پر خودم معاوضه میکنم، اگر به جای پر طاووس پر مرا به آتش بیاندازی هر آرزویی که داشته باشی برآورده میکنم.


بهرام، پر سیمرغ را به آتش انداخت و آرزو کرد که پری برای همیشه در قالب انسانی به کنار او بازگردد و چنین شد و پریدخت ملکهی سرزمین پارس تا روزی که بهرام زنده بود در کنار او با شادی زندگی کرد.
کدگشایی از داستان برند
بهرام نمایانگر برند مادر است. او در کار خود موفق و تواناست ولی همچنان بدون عشق مصرف کننده (پری) قادر به ادامهی حیات نیست.
پری نمایانگر زنان مصرفکنندهی برند ماست، آنها متفاوت هستند و هریک از جهتی بیهمتا و زیبا هستند ولی زیبایی هریک از آنها با دیگری متفاوت است.
عنصر آب و آیینه نشان از زیبایی درون دارد که تاثیری شگرف بر زیبایی بیرونی میگذارد. در عین حال، ما آیینهای به دست مخاطبین میدهیم و از آنها میخواهیم زیبایی درون و بیرون خود را نظارهگر باشند. درواقع این آینه را ما به دست آنها میدهیم و کمکشان میکنیم تا خود را بهتر و زیباتر ببینند. درون هریک از آنها یک پری زندگی میکند که لازم است به او فرصت زندگی داده شود.
هریک از حیواناتی که در داستان برند معرفیشدهاند نشاندهندهی یک مفهوم در ارتباط با خواص محصولات هستند. اسب نماد زیبایی و قدرت، ماهی نماد تمیزی و شفافیت، کبوتر نماد نرمی و لطافت ، آهو نماد بویخوش و رهایی، طاووس نماد زیبایی و رنگ و شانهبهسر نماد گرهگشایی و چیرگی بر مشکلات میباشد.
سیمرغ نشان از راهکارهای استراتژیک برند دارد که در زمانهای سخت به کمک او میشتابد و راهکار ارائه میکند.
پیام کلیدی داستان این است که برای ایجاد عشق میان محصول و مصرفکننده، لازم است هریک از آنها به میزانی از خودگذشتگی کنند تا این پیوستگی ایجاد شود. برند لازم است مخاطب را در اولویت قراردهد و مخاطب لازم است به برند اعتماد کرده و آن را انتخاب کند و به آن باور داشته باشد.